از طریق منوی جستجو مطلب مورد نظر خود در وبلاگ را به سرعت پیدا کنید
بهترین روش برای ساخت MVP (حداقل محصول پذیرفتنی)
سرفصلهای مطلب
اکثر محصولات بهعنوان پاسخی به یک نیاز ساخته میشوند. چیزیهای که باعث زحمت و کند شدن کار افراد میشود یا موقعیت خاصی که کیفیت زندگی را پایین میآورد؛ راهحل مشکل و آن نیاز نیز یا وجود خارجی ندارد یا به اندازه کافی کافی کارساز نیست.
یک چیز جدید نیاز است ، به همین دلیل، آدمهای خلاق به یک راه حل جدید یا روشی بهتر برای حل مساله دست پیدا میکنند
تمام توسعه دهندگان محصول، کارشان را از پاسخی برای مشکل موجود شروع میکنند؛( امیداواریم حتما به این مهم توجه کنید ! که مشکلی را حل کلنید و یا راه حل بهتری ارائه کنید) اما بسیاری از آنها بهقدری در راهحل ابداعیشان غرق میشوند مشکل اولیه را در طول فرآیند ساخت محصول بهکلی از یاد میبرند.
آنها ایدههای جدیدی برای اضافه کردن به محصول و کاربردی کردن آن که خیلی هم “جالب و باحال ” است پیدا میکنند و در پایان محصولی به شکلی تولید می شود که “فکر میکنند” مشتری خواهان آن است.
اما نتیجهی این فرآیند درواقع محصولی است که با وجود اینکه برای پر کردن جای خالی نیازی که از ابتدا فکر آن را کرده اند است اما نقاط مد نظر مخاطبان اولیه محصول را ندارد ، تیم به چیزی بله گفته است که اشتباه بوده در حالی که برخی موارد اساسی را چشم پوشی کرده است
آنجا که تیم توسعهی محصول از مسیر منحرف میشود
مدل سنتی ساخت حداقل محصول پذیرفتنی بساز، اندازهگیری کن، یاد بگیر است.
در مرحلهی اول، شما یک محصول اولیه را با سرعت زیاد و بر اساس حدسیات خودتان روانهی بازار میکنید. بعد، اطلاعات جمع میکنید و نحوهی عملکرد محصولتان را اندازهگیری میکنید؛ و در مرحلهی آخر، از اطلاعات بهدستآمده یاد میگیرید و ضمن بازگشت به ابتدای چرخه، آنچه یاد گرفتهاید را روی محصول پیاده میکنید.
مسئله اینجاست که اندازهگیری عملکرد محصول،واقعا تمام اطلاعاتی که برای چرخه تکرار مؤثر به آننیاز دارید را در اختیار شما نمیگذارد. مثلاً اگر با یک حداقل محصول پذیرفتنی آغاز کرده باشید که بازار واقعا به آن نیاز نداشته باشد . اندازهگیری عملکرد به شما میگوید که این محصول کار نمیکند ! اما این اینکه چرا کار نمیکنند را به شما نخواهد گفت
روی مشکل تمرکز کنید تا یک راهحل ایدهآل بسازید
تیمهای توسعهی محصول میتوانند از بروز این وضعیت با نگهداشتن تمرکزشان روی مشکل جلوگیری کنند. حتی قبل از اینکه توسعهی محصول را آغاز کنید، عمیقا به مشکلی که محصول شما حل میکند فکر کنید
این مشکل چه غواقبی دارد؟ کدام مشکلات فرعی به دلیل مشکل اصلی به وجود میآیند؟ چه عواملی روی راهحلهای بالقوه تأثیر گذار است؟
بهترین راه برای شناخت کامل مشکل، صحبت کردن با کسانی است که مرتباً با آن رو به رو هستند . با افراد جامعهی هدفتان صحبت کنید.
تا میتوانید مشکل را از دید آنها بررسی کنید:
- افرادی بازار هدف مشکل خود را چهطور توصیف میکنند؟
- چه چیز آنها را در مورد مشکل بیشتر مستاصل میکند؟
- چه راهحلهایی را قبلا امتحان کردهاند؟
- چه ویژگیهایی باید حتما در راهحل وجود داشته باشند و بدون آن نمیتوانند بصورت موثر عمل کنند ؟
- چه ویژگیهایی اهمیت چندانی برای آنها ندارند؟
با صحبت کردن و پرسیدن این سؤالات از اعضای جامعهی هدف، میتوانید اطلاعاتی کیفی به دست بیاورید که از طریق اندازهگیریهای کمّی قابل دستیابی نیست.
درواقع شما به دنبال ظرایفی هستید که محصول را جذاب میکنند؛ اینکه اعضای جامعهی هدف چه حسی دارند و چه چیزهایی را مهمتر میدانند.
یک مدل جدید برای ساخت حداقل محصول پذیرفتنی
بدون ساختن پایههای اصلی (شناختن کامل مشکل)، اندازهگیری عملکرد و پیاده کردن نتایج نمیتوانند به ساختهشدن یک محصول موفق منجر شوند. بهتر است مدل سنتی ساخت حداقل محصول پذیرفتنی را به این شکل تغییر دهیم:
مصاحبه کنید > بسازید > اندازهگیری کنید > مصاحبه کنید > یادبگیرید > …..
صحبت با مشتری و پرسیدن سؤالات اساسی در آغاز کار لازمه ساخت محصول اولیهای است که بتواند به موفقیت بی انجامد تا بعد از عرضه شدن حداقل محصول پذیرفتنی بدانید کدام ویژگیها را چگونه باید تغییر دهید.
ارزیابی داده ها بعد از شکست
در جریان ارزیابی بعد از شکست ۱۰۰ استارتآپ و مرگ محصولشان، شرکت CB Insight دلیل اصلی شکست استارتآپها را (در ۴۲ درصد مواقع) «نبود نیاز در بازار» اعلام کرد !
تقریباً نصف استارتآپهای بررسیشده قبل از اینکه نیاز بازار را درک کنند یا با اعضای جامعهی هدف حرف بزنند، اقدام به ساخت محصول و عرضهی آن کرده بودند. تنها دلایل شکست که در آمار به این مورد نزدیک بودند، تمام شدن وجه نقد (دلیل ۲۹ درصد از شکستها) و نداشتن تیم مناسب (دلیل ۲۳درصدی شکست) بود.
وقتی از بنیانگذاران این استارتآپها پرسیده شد که فکر میکنند اشتباهشان کجا بوده، اکثر آنها پاسخ دادند که تمرکزشان روی حل کردن نسخهی جالبتری از مشکل (در ذهنشان) بوده و عملاً واقعیت مشکل را کنار گذاشته بودند.
اعضای تیم یکی از این استارتآپها (به نام patient communicator) میگویند «به این نتیجه رسیدیم که مشتری نداریم چون هیچکس مدل پیشنهادی ما را دوست ندارد. دکترها بیماران بیشتر میخواهند؛ نه مطب با کارایی بهتر.»
پس تنها راه موجود برای فهمیدن اینکه مشتری چه میخواهد، صحبت کردن با او است. و بهترین راه برای اینکه محصول موفقی داشته باشیم این است که اینکه فراموش نکنیم قرار است واقعا چه مشکلی را حل کنیم
برگرفته از : startups.com